Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-02@09:58:57 GMT

معمای کاشانی

تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۹۴۳۹۷۹

معمای کاشانی

هرچند بر ماه پایانی سال، نام دکتر محمد مصدق به‌عنوان رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران و یکی از ماندگارترین رجال تاریخ معاصر حک شده (دو روز ۱۴ و ۲۹ اسفند)، اما در سالروز ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ خورشیدی، جا دارد دربارۀ آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی هم نوشته شود.

به گزارش هم میهن، هم او که در آغاز یار و غم‌خوار مصدق بود و به مرور چنان نقاری میان آن دو افتاد که از کاشانی به‌عنوان یکی از همکاران و همراهان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم یاد شده؛ اگرچه اثبات نقش مستقیم او مستلزم ارایۀ اسنادی است که این نوشتار در پی اثبات و نفی آن نیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چند سال قبل البته بی‌بی‌سی‌فارسی دو برگه دست‌نویس منتشر و ادعا کرد نام برخی روحانیون مانند آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله بهبهانی دریکی از صورت‌حساب‌های کودتا دیده می‌شود.

گفته شد این صورت‌حساب دست‌نویس را از میان اسناد اهدایی سرلشکر زاهدی، مجری کودتا و نخست‌وزیر بعدی به مؤسسۀ هوور دانشگاه استنفورد آمریکا یافته‌اند که در آن نشان می‌دهد سیدابوالقاسم کاشانی هم مانند محمد بهبهانی و محمدتقی فلسفی پول گرفته‌اند. هرچند این سند قابلیت آن را داشت که بر یک عمر زندگی سیاسی آیت‌الله که بخش قابل‌توجهی از آن در تقابل با انگلیسی‌ها با دو نماد: در زندان آنان و همراهی با مصدق بوده سایه اندازد، اما تنها یک لیست دست‌نویس بدون آرم و رسید و تاریخ بود و اردشیر زاهدی فرزند سرلشکر زاهدی هم به طعنه گفت: این اسناد مجموعه اهدایی پدرش نیست و آدم برای کار‌های این‌جوری که صورت‌حساب صادر نمی‌کند!

هرچه از سال‌های اولیۀ بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ فاصله گرفتیم در رسانه‌های رسمی و کتاب‌های درسی تلاش بیشتری صورت گرفت تا در شرح و تبیین جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش بیشتر به آقای کاشانی اختصاص داده شود و تصویری که از مصدق ترسیم شده، این بوده که آغاز جداسری از دکتر مصدق بوده و در نهایت چوب گسستن از روحانیت و اعتماد به آمریکا را هم خورد و سرنگون شد، اما در افکار عمومی مقبول نیفتاده و نتوانسته ذهن نسل‌ها را شکل دهد.

نکتۀ مهم، اما این است که تنها دو سال بعد از سقوط مصدق، نیرو‌های مورد اعتماد کاشانی (فدائیان اسلام) به اتهام تلاش برای ترور حسین علاء اعدام شدند و رایزنی‌های کاشانی برای نجات آنان ثمر نداد و در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰ دیگر نه از رابطه با شخص شاه و دربار خبری بود و نه می‌توانست از سیاست به مرجعیت و قم بکوچد و در این جایگاه قد علم کند، زیرا اگرچه مجتهد بود، ولی اشتهار اصلی او به‌عنوان یک سیاستمدار بود تا مرجع؛ آن هم در روزگاری که آیت‌الله بروجردی نفوذ و اعتبار تام داشت.

کاشانی در پایان همان سالی درگذشت که در آغاز آن آیت‌الله بروجردی درگذشته بود و ۸ سال بعد از کودتا و در انزوا و بیماری هیچ‌کس از او به‌عنوان یکی از گزینه‌های جانشینی آقای بروجردی یاد نکرد، زیرا با همان مرتبه فقهی سال‌های قبل شناخته می‌شد و نام او بیشتر یادآور اختلاف با مصدق و نقش خواسته یا ناخواسته در شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت است که در نگاه خوش‌بینانه از بیم روی کار آمدن کمونیست‌ها و از بین رفتن تنها سلطنت به نام تشیع امامیه ارزیابی می‌شود و با بدبینی در راستای منافع انگلستان که در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ آسیب جدی دیده و دیگر کشور‌های منطقه هم از آن الهام گرفته بودند.

از آغاز سال ۱۳۳۰ خورشیدی که دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر شد تا پروژۀ ملی شدن نفت را اجرا کند تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که برافتاد، تنها ۳۰ ماه فاصله است و رفتار کاشانی در این سی ماه شاید با هیچ سیاستمدار دیگری قابل قیاس نباشد.

در شروع دولت پیامی گرم برای رئیس‌الوزرای جدید فرستاد و یک سال و چند ماه بعد وقتی نخست‌وزیر استعفا کرد و قوام به جای او نشست، کاشانی بود که مردم را به اعتراض واداشت و قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ رقم خورد و در پی حضوری فداکارانه و بذل خون‌هایی از سر ایمان به رهبران نهضت، سیاستمدار کهنه کار این بار ناچار از ترک زودهنگام صحنه شد و مصدق بازگشت، اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و به‌جای آن‌که دورانی تازه را شاهد باشیم، بین کاشانی و مصدق اختلافی درگرفت و آتشی به پا شد که دود آن به چشم مردم رفت و هم مصدق را از نخست‌وزیری انداخت و هم کاشانی را از متن سیاست به حاشیه راند.

مصدق را با حبس و حصر مجازات کردند و تا ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ که درگذشت در حال تحمل آن بود، اما کاشانی نه به حبس افتاد نه به حصر. به عکس از چشم مردم افتاد تا جایی که خانۀ او در پامنار دیگر کانون هیچ جوش و خروشی نبود و اواخر عمر وقتی محمدرضاشاه به عیادت او رفت، دوستداران و بستگان مایل بودند برخلاف میل قلبی آیت‌الله بدانند، زیرا با نوع رفتار شاه با مصدق مقایسه می‌شد.

خبر درگذشت که منتشر شد علی امینی، نخست‌وزیر وقت ادارات دولتی را یک روز تعطیل و عزای عمومی اعلام کرد. او در حالی دو بار به عیادت کاشانی رفته بود که به عیادت مصدق نرفت و این در حالی بود که با مصدق نسبت نزدیک خانوادگی هم داشت و در خاطرات ایرج امینی فرزند او آمده که به این خاطر سخت حسرت می‌خورده است.

عیادت شاه از کاشانی و حضور علی امینی بر بالین او، اما اعتبار از دست‌رفتۀ کاشانی را احیا نکرد بلکه آسیب رساند چراکه تنها ۸ سال از کودتای ۲۸ مرداد می‌گذشت و حضور آیت‌الله در خانۀ ویران مصدق و مصاحبۀ او در ابراز خرسندی از سقوط دولت ملی از خاطر مردم زدوده نشده بود.

اگرچه کاشانی با مصدق وفا نکرد و بر سر پیمان نماند، اما انکار نقش بی‌بدیل او در موفقیت و تقویت پایگاه مردمی مصدق هم جفاست و دو تن بیش از دیگران کوشیدند خارج از این دوقطبی قضاوت کنند: یکی آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و دیگری مهندس عزت‌الله سحابی. دیگران بیشتر در پی مقصر دانستن یکی و ترجیح دیگری بوده‌اند. مخالفان کاشانی حتی گاه لفظ خیانت را هم دربارۀ او به کار برده‌اند.

طالقانی البته در اسفند ۱۳۵۷ و اندکی بعد از سقوط رژیم سلطنتی در دو مناسبت به یاد دکتر مصدق شرکت کرد و موجب رونق هر دو شد. اولی در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ و در یازدهمین سالروز درگذشت او که یک میلیون نفر خود را به احمدآباد رساندند تا ۱۱ سال ممانعت فروریزد و دیگری در ۲۹ اسفند در روز ملی شدن نهضت نفت و این در حالی بود که اگرچه در ۲۳ اسفند هم به مناسبت هفدهمین سالروز درگذشت کاشانی مراسمی برپا شد، اما انعکاس زیادی نداشت.

آن‌قدر جمعیت ۱۴ اسفند انبوه بود و نام مصدق پررنگ که یادکرد کاشانی کاملاً تحت‌الشعاع قرار گرفته بود. هرچند شخص رهبری انقلاب کلمه‌ای در ستایش مصدق نگفته بود و بعدتر در سرزنش هم گفت، اما ریاست دولت موقت انقلابی را به کسی سپرده بود که بار‌ها خود را ایرانی، مسلمان و مصدقی توصیف کرده بود.

محبوب‌ترین روحانی بعد از آیت‌الله خمینی هم طالقانی بود که اگرچه کاشانی را به خیانت متهم نمی‌کرد و نگران تکرار همان اختلافات بود، اما آشکارا به جانب مصدق بیشتر گرایش داشت تا کاشانی. در این فضا دو نفر کوشیدند فضا را به سود کاشانی تغییر دهند.

اولی حجت‌الاسلام شیخ‌محمدتقی فلسفی واعظ شهیر شهر که از شهرداری تهران انتقاد کرد که چرا وقتی نام بزرگ‌ترین خیابان تهران و ایران (پهلوی) را به مصدق تغییر داده‌اند، بخشی از آن را برای کاشانی در نظر نگرفته‌اند و با طول و تفصیل و جزئیات به شرح این موضوع پرداخت و گفت دست‌کم از منیریه تا فلان میدان و یکی یکی اسم می‌برد.

روز بعد هم، اما شهردار تهران (محمد توسلی دبیرکل کنونی نهضت آزادی ایران) و خسرو منصوریان (مسئول شورای نام‌گذاری معابر در شهرداری تهران که اکنون بر فعالیت‌های اجتماعی نیکوکارانه متمرکز است) یادآور شدندبه جای آن‌که نام بخش‌هایی از خیابان پهلوی سابق را به کاشانی و بقیه را به مصدق اختصاص دهند نام یک بزرگراه آیت‌الله کاشانی است و ظاهرا آقای فلسفی همچنان در حال و هوای تهران قدیم شهر را در همان محدوده تصور می‌کند.

آرزوی فلسفی البته به شکل دیگری کمتر از سه سال بعد تحقق یافت و در پی حوادث سال ۱۳۶۰ و عزل اولین رئیس‌جمهوری که آخرین مراسم رسمی به یاد مصدق را در دانشگاه تهران برپا کرده بود و تقابل ملیون با جمهوری اسلامی نام خیابان دکتر محمد مصدق به، ولی عصر تغییر یافت و نامی نهادند تا جای اعتراضی هم باقی نماند و سال‌های بسیار گذشت تا دوباره نام مصدق بر خیابانی در تهران بنشیند و این بار نه یک خیابان ۲۶ کیلومتری از جنوب تا شمال شهر که بر خیابان نفت در میرداماد.

دیگری حسن آیت که اصرار داشت از عنوان قبلی او مصدق‌السلطنه استفاده کند و به نامه کاشانی به مصدق در شب کودتا استناد می‌کرد که ناگهان بعد انقلاب ارائه شد و مورد مناقشه‌های جدی تاریخی و سندپژوهی است.

پیداست که در یادکرد کارنامۀ سیدابوالقاسم کاشانی گزیری از گریز‌های مکرر به مصدق نیست، اما سخن نه بر سر او که دربارۀ کاشانی است.

مجتهد سرشناس شهر که وقتی مصدق نخست‌وزیر شد این‌گونه به استقبال رفت: «جناب آقای دکتر مصدق، پس از استعلام از مزاج شریف نمی‌دانم چگونه زحمات و فداکاری‌های برادر کامکار و عزیزم را تقدیس نمایم.

صبح وقتی نورچشمی آقا مصطفی خبر مسرت‌بخش رئیس‌الوزرایی حضرتعالی را آورد من یقین حاصل کردم دعا‌ها و التماس‌های این خادم اسلام در پیشگاه پروردگار متعال، اجابت شده است و پیروزی و سعادت از آن ملت گردیده است. در ختم کلام جز این‌که سعادت و سلامت و موفقیت برادر لایق و دانای خود را از پیشگاه احدیت مسألت نمایم توقع دیگری ندارم. ایام به کام باد.»

البته سید که چندی رئیس مجلس هم شد بی‌آن‌که در آن حضور یابد و اداره را بر عهده گیرد از «برادر لایق و دانای خود» توقعات بسیار داشت و انبوه توصیه‌نامه‌هایی که می‌نوشت مصدق را به ستوه آورده بود.

در ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱ هم به جای ابراز تأسف از نقشه قتل نخست‌وزیر و تقبیح آن خرسند بود از این‌که شاه کشور را ترک نکرده و نرفته و البته اختلاف او و مصدق از ماه‌ها قبل شروع شده بود و ۹ اسفند نوشت: «شاهنشاه محبوب و دموکرات ما در اثر تصمیمات خائنانه عده‌ای قصد ترک کشور را دارند. امروز حیات و استقلال ما به شخص اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی و نه هیچ فرد دیگری بستگی دارد.»

هرچند مصدق به دفاع از سلطنت شهرت دارد و این‌که قرآن مهر کرده بود که در پی تغییر سلطنت نیست و به همین خاطر پیشنهاد دکتر فاطمی برای اعلام جمهوری (بعد از ۲۵مرداد ۱۳۳۲) را نپذیرفت، اما با براندازی قاجار و سلطنت رضاخان موافق نبود و استدلال می‌کرد اگر رضاخان بخواهد خدمات عمرانی را متوقف کند کشور زیان می‌بیند و اگر بر آن باشد با عنوان شاه همین کار‌های رئیس‌الوزرا را ادامه دهد دخالت سلطنت در دولت و ناقض مشروطه است.

این در حالی بود که سیدابوالقاسم کاشانی که به‌عنوان منتخب پنجم تهران در مجلس مؤسسان اول حضور داشت، در آذر ۱۳۰۴ علیه براندازی قاجار و انتقال سلطنت به خاندان پهلوی موضع منفی نگرفته و تنها درباره ولیعهد پیشنهاد اصلاحی داده و در تمام ۱۶ سال بعد هم علیه رضاشاه کاری انجام نداده بود و در تصویر مشهوری در صف علمای کنار رضاشاه است و بعد از رضاشاه دوباره در صحنه حاضر و ظاهر می‌شود و نام او را در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ پررنگ می‌بینیم. چه در سال ۱۳۲۳ که به زندان متفقین افتاد و چه بعد از ترور شاه در نیمه بهمن ۱۳۲۷ که به خاطر کارت خبرنگاری ضارب و ادعای ارتباط او با روزنامه پرچم اسلام و فدائیان اسلام مدتی کاشانی را هم به تبعید فرستادند اگرچه بعدتر تمام کاسه‌کوزه‌ها را بر سر حزب توده شکستند.

در این فاصله رزم‌آرا هم به قتل رسید و اگرچه این شایعه مطرح بوده که فتوای قتل را کاشانی صادر کرده بود، اما به این خاطر متهم و مجازات نشد شاید به این دلیل که تمام طرف‌ها از حذف او خرسند شده بودند و خود شاه هم او را یک رقیب و یک خطر می‌پنداشت. البته دلیل اصلی نپرداختن به اتهام کاشانی و کنار گذاشتن نام او از پرونده مخالفت آیت‌الله بروجردی مرجع بزرگ و بی‌بدیل وقت اعلام می‌شد.

در خاطرات آیت‌الله صافی‌گلپایگانی مرجع فقید تقلید که خود داماد آیت‌الله گلپایگانی بوده از قول مرحوم بروجردی آمده: «آقای کاشانی اقرار کرد که به دستور وی رزم‌آرا به قتل رسیده است. فقیه می‌تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکم محاکمه شود. از این رو آن‌قدر پافشاری کردند که از محاکمه آقای کاشانی جلوگیری کردند. هرچند گفته بودند فقط محاکمه می‌کنیم، ولی مجازات نمی‌کنیم، ولی باز هم آقای بروجردی راضی نشده بودند. روی همین اقدام هنگامی که آقای کاشانی از حبس آزاد شد، تلگرافی به آیت‌الله بروجردی زد و تشکر کرد.»

با این وصف می‌توان گفت در اوج اختلافات کاشانی با مصدق به او لطف کرده بود که اختلافات را در همان حد مناقشات سیاسی نگاه داشت و فتوایی علیه او صادر نکرد!

ماجرای فتوا البته منحصر و محدود به قتل رزم‌آرا نیست. بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و در جریان محاکمه «نادر باتمانقلیچ» از عوامل کودتای ۲۸ مرداد او در دادگاه گفت: «من مقلد و پیرو آیت‌الله کاشانی بودم و مشارکت من در کودتا به فتوای ایشان بوده است و به همین خاطر چندان در حبس نماند و خلاص شد.» (مجله چشم‌انداز ایران، شماره ۲ صفحه ۳۱).

با این همه شهرت اصلی کاشانی به دلایل سیاسی بود و، چون در حد مرجعیت هم نبود و اگرچه رهبر معنوی فدائیان اسلام به حساب می‌آمد اختلافات او با مصدق بر سر مسائل اسلامی ارزیابی نمی‌شود. اگرچه بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ اندک‌اندک قرائت رسمی به ترویج اندیشه‌ها و روش کاشانی میل داشته، اما موضع‌گیری فرزند او در انکار کودتا بودن کودتا و روابط کاشانی با شاه و دربار مانع تبلیغ بیشتر او شده خاصه این‌که از کودتای ۲۸ مرداد به‌عنوان نقطه شروع تخاصم آمریکا با ایران یاد می‌شود و انکار آن با تبلیغات بعدی سازگار نیست.

سیدابوالقاسم کاشانی در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ درگذشت درحالی‌که شاه یک بار و نخست‌وزیر (امینی) دوبار به عیادت او رفتند و مراسم رسمی برگزار و تعطیل و عزای عمومی برگزار شد.

محمد مصدق هم ۵ سال بعد در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت درحالی‌که نه‌تن‌ها به عیادت او نرفتند که اجازه عمل به وصیت او برای دفن در کنار شهیدان سی تیر در ابن بابویه را هم ندادند.

اکنون نیز در تهران نام کاشانی بر یک بزرگراه است و نام مصدق با هزار تلاش و تکاپو بر خیابانی فرعی و اگرچه ده‌ها سال است در کتاب‌های درسی تلاش وافری صورت می‌گیرد تا نقش کاشانی پررنگ‌تر جلوه کند، اما مصاحبه او بعد از کودتا و بدتر حضور در خانه ویران مصدق از او چهره یک مقصر را ترسیم کرد نه فاتح را و اگر هم نقدی بر مصدق وارد باشد به‌خاطر نوع مواجهه او با کاشانی نبوده است.

شاه هم بعد از ماجرای ترور علاء در سال ۱۳۳۴ و اعدام رهبران فدائیان اسلام عملاً به کاشانی بی‌اعتنایی می‌کرد چندان که پیرمرد به لحاظ گذران زندگی معمول هم دچار زحمت شده بود و اگرچه شاه در آن اواخر به عیادت او رفت، ولی با تحقیر تنها با عنوان «سید کاشی» از او یاد می‌کرد. وقتی مصدق را برانداخته و از صحنه خارج کرده بود انگار دیگر نیازی به سید کاشی نبود.

با این اوصاف گزاف نیست اگر گفته شود: سیدابوالقاسم کاشانی اگرچه خیانت نکرد، اما هم چوب را خورد و هم پیاز را.

منبع: فرارو

کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل آیت الله بروجردی کودتای ۲۸ مرداد فدائیان اسلام آقای کاشانی عیادت او محمد مصدق نخست وزیر ۱۴ اسفند سال بعد ملی شدن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۴۳۹۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای عجیب: این ۵۰۰ نفر از بیمار‌ی‌ قلبی و دیابت در امانند

افراد مبتلا به سندرم لارون، ریسک پائینی برای ابتلا به بیماری‌های قلبی و اختلالات مرتبط با افزایش سن دارند و دانشمندان در همین نکته به دنبال درمان‌های جدیدی هستند.

به گزارش خبرآنلاین، گونه نادری از کوتاه‌قامتی به نام سندروم لارون که در سراسر دنیا تنها ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر به آن مبتلا هستند، توجه دانشمندانی را که در حوزه پیری و بیماری‌های متابولیک مشغول بررسی هستند، به خود جلب کرده است.

جالب اینجاست که در مجموعه‌ای از مطالعات، این بیماری با تعداد قابل‌توجهی از اثرات مثبت سلامتی، مثل محافظت در برابر دیابت، سرطان و زوال شناختی مرتبط به نظر می‌رسد و موش‌هایی با شرایط مشابه حدود ۴۰ درصد بیشتر از حیوانات کنترل عمر می‌کنند.

بیماران سندروم لارون از بیماری قلبی در امانند

گرچه هنوز مشخص نیست که آیا افراد مبتلا به سندرم لارون (کمبود گیرنده هورمون رشد)، به‌طور متوسط بیشتر از افراد معمولی عمر می‌کنند یا خیر، اما نتیجه بررسی منتشره در Med حکایت از آن دارد که احتمالاً خطر کمتری در ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی، مبتلایان به این سندروم را تهدید می‌کند. مبتلایان به این سندروم، فشارخون پایین‌تری دارند و تجمع چربی در شریان‌هایشان کمتر است و دیواره شریان کاروتید آن‌ها نسبت به افرادی که به این سندروم مبتلا نیستند، ضخامت کمتری دارد.

والتر لونگو، زیست‌پیری‌شناس دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و یکی از نویسندگان این مقاله دراین‌باره توضیح داده: «این مطالعه عملاً این آخرین قطعه گمشده‌ای بود که نشان می‌دهد که بیماران مبتلا به این سندروم، از همه بیماری‌های اصلی مرتبط با سن در امان هستند و از همین رو جزئیات مطالعه درباره این سندروم، ممکن است در تولید دارو‌ها یا رژیم‌های غذایی با اثرات محافظتی مورداستفاده قرار بگیرد».

از اکوادور تا سراسر جهان

«خایمه گوارا آگیره»، متخصص غدد دانشگاه سانفرانسیسکو در پایتخت اکوادور و یکی از نویسندگان این مقاله دراین‌باره گفته: «در این مطالعه ۲۴ فرد مبتلا به سندرم لارون و ۲۷ نفر از بستگان آن‌ها مورد بررسی قرار گرفتند که همگی در اکوادور زندگی می‌کنند.» اکوادور کشوری است که یک‌سوم افراد مبتلا به این بیماری در آن زندگی می‌کنند.

او از زمانی که گروهی از افراد مبتلا به این بیماری را در روستا‌های دورافتاده در کوه‌های آند شناسایی کرد، بیش از ۳۰ سال است که آن‌ها را زیر نظر دارد.

افراد مبتلا به سندرم لارون، دارای کمبود گیرنده هورمون رشد هستند و ازاین‌رو، بدنشان نمی‌تواند به صورتی درست و صحیح از این هورمون بهره ببرد. البته سطح هورمون رشد در بدن آن‌ها طبیعی یا حتی بالاست، ولی سطح فاکتور رشد شبه انسولین-۱ (IGF-۱) (که به هورمون رشد در راستای تقویت رشد استخوان‌ها و بافت‌ها کمک می‌کند) در بدنشان پائین است.

طبق گفته لونگو، از آنجایی که پایین بودن سطح IGF-۱ با خطر بیشتر بیماری‌های قلبی عروقی مرتبط است، بسیاری بر این باورند که افراد مبتلا به سندرم لارون احتمالاً با مشکلات قلبی و عروقی زیادی روبه‌رو هستند. تحقیقات پیشین که توسط همین گروه انجام شده بود، حکایت از آن داشت که افراد مبتلا به سندروم لارون، آمار مرگ‌ومیر مشابهی بر اثر بیماری‌های قلبی دارند و بعد از تحقیقات گوارا آگیره درباره برخی مرگ‌های ناشی از حملات قلبی، او متوجه تناقض‌های متعددی شد. خود او در این‌باره گفته: «مردم در آن شهر‌های کوچک، گاهی هر مرگی را بدون هیچ توضیحی به انفارکتوس میوکارد نسبت می‌دهند و این ساده‌ترین کار است.»

مجموعه‌ای از آزمایش‌های بعدی نشان داد که افراد مبتلا به سندرم لارون در مقایسه با بستگانشان که این بیماری را نداشتند، ریسک ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی معمولی یا کمتری داشتند.

راوی ساواریرایان، ژنتیک بالینی و محقق مؤسسه تحقیقاتی کودکان مرداک در ملبورن گفته: «این‌ها نتایج مقدماتی بررسی در تعداد بسیار کمی از افراد است که جالب به نظر می‌رسند. من فکر می‌کنم که این بررسی‌ها باید در گروه‌های بسیار بزرگ‌تری تکرار شوند.»

شرایط مشابه در بیماران آکندروپلازی

ساواریرایان و همکارانش نتایج مشابهی را در بیماران مبتلا به نوع دیگری از کوتاه‌قامتی به نام آکندروپلازی یافتند. او در این رابطه توضیح داد: «وقتی به این مقاله نگاه کردم، شباهت‌های زیادی بین این دو دیدم و این برایم واقعاً جالب بود.»

مانوئل آگویار-اولیویرا، متخصص غدد در دانشگاه فدرال سرگیپ در برزیل، که در حال بررسی جهش نادر دیگری که باعث کوتاهی قد می‌شود است، اثرات محافظتی قلبی عروقی مشابهی را در بین بیش از گروهی از افراد که بیش از ۳۰ سال آن‌ها را زیر نظر داشته، مشاهده کرده و دراین‌باره گفته: «داده‌ها بسیار شبیه به هم هستند.»

محققان از این احتمال که افراد مبتلا به سندرم لارون ممکن است بیشتر از حد متوسط عمر کنند، شگفت‌زده شده‌اند. تابه امروز هیچ یک از این محققان، نشانه‌ای در این رابطه نیافته‌اند، اما امیدوارند که در مقایسه افراد مبتلا به این سندروم با خواهر‌ها و برادر‌های سالم‌شان، نشانه‌ای برای طول عمر بیابند. آگیره دراین‌باره گفته: «در تلاش برای به دست آوردن بودجه برای انجام این مطالعات هستم.»

الهام‌بخشی برای ساخت دارو‌ها

هایم ورنر، متخصص ژنتیک که درباره اثرات محافظتی سندرم لارون در برابر سرطان مطالعه می‌کند، به این نکته اشاره کرده که تلاش‌های کنونی در مسیر کمک به شناسایی ژن‌ها و مسیر‌هایی که ممکن است در برابر بیماری‌های قلبی عروقی محافظت کنند، مهم خواهد بود: «تشخیص این ژن‌ها برای مداخلات تغذیه‌ای یا دارویی در آینده اهمیت زیادی دارد.»

لونگو امیدوار است که نتایج اخیر بتواند در توسعه استراتژی‌های جدیدی در راستای جلوگیری از بیماری‌های قلبی عروقی در افراد بدون این عارضه باشد، مفید و مؤثر باشد. شاید یک داروی خوراکی برای کاهش سطح IGF-۱ با هدف قرار دادن گیرنده هورمون رشد، راهکار مناسبی باشد. او در این رابطه گفت: «فقط باید متوجه شویم که چگونه می‌توان این کار را با خیال راحت انجام داد تا اوضاع را بدتر نکنیم.»

آگیر اولیورا البته تمایل چندانی به مسدود کردن هورمون‌ها برای تقلید از اثرات مثبت در افراد غیر مبتلا ندارد و معتقد است که این نوع مداخله ممکن است ریسکی و خطرناک باشد.

محققان در عین‌حال قصد دارند تا به مبتلایان به سندروم لارون کمک کنند. لونگو و گوارا آگیره از شرکت‌های داروسازی و دولت اکوادور خواسته‌اند تابه منظور بهبود روند رشد کودکان و نوجوانان مبتلا به این سندروم، IGF-۱ را برای آن‌ها تهیه و فراهم کنند. چرا که برخی تحقیقات حکایت از آن دارد که این فاکتور ممکن است برای افراد مبتلا به کوتاه‌قامتی مؤثر باشد.

محققان همچنین با آغاز آزمایش یک رویکرد غذایی، امیدوارند تا رشد کودکان مبتلا به این سندرم را بهبود بخشد. گوارا آگیره به صورت رایگان به این گروه مراقبت‌های پزشکی ارائه می‌کند. خود او در این‌باره گفته: «آن‌ها هنوز هم هر هفته با یک مشکل جدید به سراغم می‌آیند و خوشبختانه، تعداد آن‌ها زیاد نیست.»

دیگر خبرها

  • معمای عجیب: این ۵۰۰ نفر از بیمار‌ی‌ قلبی و دیابت در امانند
  • معمای اتوبان
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)
  • فرجام نماینده‌ای که «نخست‌وزیر» شد
  • اختصاص ۶۵ میلیارد ریال جایزه کم‌مصرفی به مشترکان کاشانی
  • معمای فرسایش مداری مشتری‌های داغ حل شد
  • معمای کیفیت سکه های حراجی بانک مرکزی
  • معمای کیفیت سکه های حراجی بانک مرکزی/ شایعه ناخالصی سکه از کجا آغاز شد؟
  • معمای کف و سقف مجاز حجاب
  • شکست یک جنبش بزرگ با توطئه‌های رنگارنگ داخلی و خارجی